یکی از این روایتها مربوط به دانشآموز نوجوانی است که پدرش را در آخرین روز جنگ از دست داد؛ مصطفی روشن، از کارکنان نیروی انتظامی و یکی از شهدای جنگ ۱۲ روزه، پدری بود که هرگز از میدان مأموریت عقب ننشست، حتی تا لحظه شهادت.
محمد، پسر ۱۷ ساله شهید روشن، در مراسم گرامیداشت شهدای جنگ ۱۲ روزه که توسط آموزشوپرورش منطقه ۳ تهران برگزار شد، دقایقی با خبرنگار تسنیم همکلام شد.
صدایش آرام اما قاطع است؛ گویی در همان ۱۲ روز چند سال بزرگتر شده است. میگوید: «پدرم در روز آخر جنگ، وقتی در محل کارش بود، بر اثر اصابت موشک به شهادت رسید. عصر همان روز از طریق تماس همکارانش فهمیدیم که پدر شهید شده است. ما در ۱۲ روز جنگ اصلاً او را ندیدیم، تمام مدت سر کار بود، فقط تماسهای کوتاهی میگرفت و احوال ما را میپرسید.»
اما در این روایت تلخ، آنچه دل هر فردی را میلرزاند، قصه برادر کوچکتر محمد است؛ کودکی شش ساله که هنوز باور نکرده پدر دیگر بازنمیگردد.
محمد میگوید: «برادرم مدام میپرسد: “بابا کی میاد؟” هنوز منتظر برگشتن پدر است… هر بار در را کسی میزند، میدود تا شاید بابا برگشته باشد.»
او در ادامه میگوید: «پدرم به کارش خیلی اهمیت میداد، همیشه در مأموریت بود و کم پیش میآمد در خانه باشد، اما حتی همان حضورهای کوتاه برای ما پر از امنیت و آرامش بود. مردی بود که با تمام وجودش به مردم خدمت میکرد.»
محمد که حالا هم باید داغ پدر را تحمل کند و هم دلداری برادر کوچکش باشد، در پایان سخنانش میگوید: «رژیم اسرائیل نامرد است، بیگناهان را زد، کودکان را زد، حتی کسانی که سر کارشان بودند.»
نام شهید مصطفی روشن کنار دهها پدر، مادر و کودکی که در این جنگ نابرابر شهید شدند، حالا ثبت شده است؛ اما داغ نبودن او هر روز در دل خانوادهاش تازه میشود و پسر شش سالهای که هنوز چشمانتظار است.
انتهای پیام/